loading...
بینش
حمیدرضا بازدید : 92 سه شنبه 05 اردیبهشت 1391 نظرات (2)

 

کـــره ای گــفــت بــــــــــه بابای خرش **** پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش



وقـــت آن اســــت بـــــرای پســرت **** ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت



مــاده ای خـــــــــــــــوشگـل و زیـبا گیری **** تـــو کــه هر روز به صحرا میری



وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم **** ورنـــه از بـــی زنــــــــــی بــیمار شوم



پـــدرش گــفــت کــه ای کـــــره خَرَم **** ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم



تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی **** نـــه طــویـــــــــلــه ، نه جُلی نه کاهی



تـــو کـــه جــز خـوردن مال پــــــــــــدرت **** پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت



هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تورا **** یک جو از عقـــــــــــــ به سر نیست تورا



به چه جرأت تو زمــــن زن طـلــبی **** بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَـــــی



بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری **** بــهـــر مــــردم بــبــــــــــــــری تــو باری



بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری **** بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــــــــــــــل بـبـری



یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار **** تــا کــه راضـــــی شــود از تو آن یـــــــــــار



بـعــد بـایــد بـخری رخت عــــــــروس **** بـهـر آن مـاده خــر خـوب و مـــــلوس



جُــــــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا **** روی جُـــل نـقــــــــــش و نـگـاری زیـبـا



بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلــــــــــکاری **** بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری



وقــتی ایـــنـهــــــــــا بـــشـــود آمــاده **** بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه



می بــری مـــاده خــرت را حجـــــــله **** بــا تـــأنــی نَه کــه بـــا ایـــن عـجـله



بــشـنــو ایــن پــنـــــــــد ز بابای خرت **** پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت



تــا کـــه اســبــاب مــهــیـــــــــــا نشود **** موسم عــقـــــــد تــو بــر پا نشود



پــس از امــروز بــرو بر سرِ کار **** تــا نـــهـــنـــد آدمـــیـــان پــشتت بــــــــــــار

منبع:mooshi.iran.sc

حمیدرضا بازدید : 76 چهارشنبه 09 فروردین 1391 نظرات (0)

تحقیقات جدید نشان می دهد که کشیده شدن ساعت به جلو خطر بروز حملات قلبی را افزایش می دهد

حمیدرضا بازدید : 81 شنبه 20 اسفند 1390 نظرات (0)

 

پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسدو شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.

پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟»

زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.»

پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.»

زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.

پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود.

پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: « پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.»

پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.»

منبع:roozeshadi

حمیدرضا بازدید : 70 یکشنبه 14 اسفند 1390 نظرات (0)

 

 

در‌مورد بنياد جشن نوروز مطالب بيشماري بيان شده كه در اين‌جا نمونه‌هايي از آنها را ذكر مي‌نماييم.
1. در روايات زرتشتي و بيشتر نويسندگان ايراني و عرب و شاعران از‌جمله فردوسي، بنياد آن را به جمشيد پادشاه پيشدادي نسبت مي‌دهند و مي‌گويند: جمشيد شاه تختي بساخت كه ديوان آن‌را بدوش گرفته به هوا بردند و به يك روزه از كوه دماوند به بابل فرود آوردند، مردم با مشاهده اين عمل در شگفت شدند و آن روز خاص را نوروز خواندند.
فردوسي مي‌گويد:

چـو خــورشيــد تـابـان ميــان هــوا
نشستــه برو شــــاه فـــرمـــــانـــروا
جهـــان انجمن شــد بر آن تخت او
شــگفتي فــرو مــانــده از بخت او
بــه جمشيــد بر گــوهـر افشـانـدنـد
مرآن روز راروز نوروز خــوانــدنــد
ســر ســال نـو هـرمـز فــــروديـــن
بر آســـوده از رنـــج روي زميـــن
بـــزرگان به شـــادي بيـــاراستنـــد
مـي و جـام و رامشگـران خواستنـد
چنيــن جــشن فــرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان يادگار


2. حكيم عمر خيام در نوروزنامه راجع به جشن نوروز مي‌گويد:
از آن بوده است كه آفتاب در هر 365 شبانه‌روز و ربعي به اول دقيقه حمل بازآيد و چون جمشيد از آن آگاهي يافت آن را نوروز نام نهاده پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان به او اقتدا كردند و آن روز را جشن گرفتند و به جهانيان خبر دادند تا همگان آن را بدانند وآن تاريخ را نگاهدارند و بر پادشاهان واجب است كه آيين و جشن و رسم ملوك را به‌جاي آرند. از بهر مباركي و خرمي‌كردن در اول سال هر‌كسي در نوروز جشن كند تا نوروز ديگر عمر در شادي گذراندند

ادامه مطلب را بخوانید.

حمیدرضا بازدید : 93 پنجشنبه 11 اسفند 1390 نظرات (0)

از بچه‌های کودکستان سوال هوش زیر پرسیده شد:«اتوبوس شکل زیر به کدام طرف حرکت می‌کند؟» به دقت به شکل نگاه کنید.








جواب این تست هوش را می‌دانید؟

تنها دو جواب وجود دارد: «چپ» یا «راست»



درباره‌اش فکر کنید ...



هنوز نمی‌دانید به کدام طرف حرکت می‌کند؟

عیب نداره! ما به شما می‌گوئیم.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.



تمام بچه کودکستانی‌ها جوابشان این بود: به طرف چپ.

وقتی از آن‌ها پرسیده شد: «چرا فکر می‌کنید که اتوبوس به طرف چپ حرکت می‌کند؟»

جواب همه‌شان این بود: «چون درب اتوبوس دیده نمی‌شود.»

خجالت کشیدید، مگه نه؟

عیب نداره! ناراحت نباشید.

من خودم هم جوابش را نمی‌دونستم.

حمیدرضا بازدید : 76 پنجشنبه 11 اسفند 1390 نظرات (0)

بازی و ریاضی/معما/تست هوش/باهوش نیستی نیا تو!!

در این صفحه 4 تا سوال هستش باید اون ها رو سریع جواب بدی حق فکر کردن نداری حالا بگذار ببینم چقدر باهوش هستی

برو پایین تر.....



سوال اول :

فرض کنید در یک مسابقه ی دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟



برای پاسخ به سوال دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوال اول فکر کنی .



سوال دوم :

اگر شما توی همان مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟

ریاضیات فریبنده !!!

سوال سوم رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید.



سوال سوم :

عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگر جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگر جمع کنید. حالا 20 تا دیگر به حاصل جمع، اضافه کنید. با 1000 تای دیگر جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگر به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟



سوال چهارم :

پدر ماری، پنج تا دختر داره :

1- Nana

2- Nene

3- Nini

۴- Nono

5- اسم پنجمی چیه؟



پاسخ در ادامه مطلب



حمیدرضا بازدید : 116 پنجشنبه 13 بهمن 1390 نظرات (1)

زوجي در انگلستان با لباس و آرايشي شبيه به شرك و پرنسس فيونا به عقد هم درامدند.آرايش اين زوج 3 ساعت طول كشيده است..اين زوج با همراهي 100 نفر كه انها نيز با پوشيدن لباس هاي شخصيت هاي كارتون شرك در جشن اين زوج شركت كردند.

كريستين انگلند 40 ساله امروز با نامزدش كيت گرين 44 ساله ازدواج كردند. كريستين در اين باره مي گويد اين ايده ابتدا به ذهن من رسيد زيرا كيت واقعا شبيه شرك بود و كيت افزود : چه كسي فكر مي كنه كه بتونه شبيه يك ديو به نظر برسه ؟برايم بسيار عجيب بود ولي واقعا لذتبخش بود.

 

 

 

حمیدرضا بازدید : 61 سه شنبه 11 بهمن 1390 نظرات (0)

به نقل از گاردین، این توصیه که هر شخص باید هر روز ۸ لیوان آب بنوشد هیچ پشتوانه علمی ندارد و درصورتی که فردی آن را رعایت نکند خطری متوجه او نیست.

از سوی دیگر، نوشیدن بیش از حد آب نه تنها برای بدن مفید نیست بلکه ممکن است خطراتی هم به همراه داشته باشد؛ این عامل سبب میشود، میزان سدیم موجود در خون به طور خطرناکی پایین بیاید. به اعتقاد دانشمندان سیستم تنظیم آب بدن در انسان به قدری پیچیده و دقیق است که در زمانی خاص نیز با تشنگی به شما اعلام میکند که نیاز به نوشیدن آب دارید.

به این ترتیب بهتر است فقط هنگام تشنگی و در زمانی که بدنتان به آب نیاز دارد اقدام به نوشیدن این مایع حیاتبخش کنید

.

حمیدرضا بازدید : 165 دوشنبه 10 بهمن 1390 نظرات (0)

 سال2012 :بسیاری از دانشمندان با توجه به شرایط كنونی زمین و بحرانهای موجود بسیار نگران حیات بشر بوده و به مطالعه بر روی حقایق و حوادثی می پردازند كه می تواند روزی منجر به یک حادثه و اتمام حیات بر روی سیاره آبی شود. به اعتقاد برخی نظریه ها پایان یافتن جهان كه در تقویم باستانی اقوام مایا تاریخ آن سال 2012 ذكر شده است می تواند به دلایل مختلفی به واقعیت تبدیل شود. نشریه تلگراف نیز با توجه به این نظریه ها و مدارك به بررسی برخی از این دلایل و میزان احتمال تحقق این حوادث پرداخته است

 

.

حوادث ناشی از حمله بیگانگان فضایی:

سال 2012 :این حوادث در ابتدا به موضوع بسیاری از آثار هنری علمی تخیلی تبدیل شد اما به تدریج محققان دریافتند كه نگرانی از حوادث ناشی از حمله بیگانگان به زمین رو به افزایش است. تعداد موارد مشاهده یوفوها افزایش پیدا كرده و نشانه ها و مدارك زیادی از مشاهده این پدیده های

غریب ارائه شده است. از جمله این شواهد تلاش دولتهای مختلف در سرتاسر جهان برای كنترل یوفوها طی 50 سال گذشته است. اما با وجود تمامی این شواهد و مدارك كه بسیاری آنها را خیالی و زاده توهم شاهدان می دانند، احتمال وقوع حمله بیگانگان به زمین تا سال 2012 تنها 0.1 از 10 تخمین زده شده است.

حوادث ناشی از برخورد با زمین:

سال 2012 :هزاران انجمن اینترنتی و سایتهای مختلف اعلام كرده اند زمانی در اوایل قرن 21 میلادی حادثه ای رخ می دهد که در آن سیاره ای ناشناخته با زمین برخورد كرده و یا از فاصله ای بسیار نزدیك از كنار زمین عبور خواهد كرد و در نتیجه تمدن را نابود كرده و یا خسارات و دگرگونی های عظیم و جبران ناپذیری را بر روی زمین به جا خواهد گذاشت.

این سیاره با نام خیالی "نیبیرو" سیاره ای در منظومه خورشیدی فرض شده است كه در مداری نامنظم در حركت بوده و هر سه هزار و 700 سال یكبار به قسمتهای داخلی منظومه خورشیدی راه پیدا می كند. شواهد بسیار كمی برای اثبات این نظریه ارائه شده است كه از آن جمله می توان به معرفی 10 سیاره توسط ناسا در سال 2005 اشاره كرد كه در خارج از منظومه خورشیدی به سر می برند و شاید تا سال 2012 به قسمتهای داخلی منظومه خورشیدی وارد شده و از نزدیكی زمین عبور كنند. با این همه احتمال وقوع این حادثه 0.2 از 10 تخمین زده شده است

 ادامه مطلب را حتما بخوانید.

حمیدرضا بازدید : 46 یکشنبه 09 بهمن 1390 نظرات (0)

 

مردی چهار پسر داشت. هنگامی که در بستر بیماری افتاد، یکی از پسرها به برادرانش گفت:



«یا شما مواظب پدر باشید و از او ارثی نبرید، یا من پرستاری اش می کنم و از مال او چیزی نمی خواهم؟!»



برادران با خوشحالی نگهداری از پدر را به عهده او گذاشتند و رفتند. پس از مدتی پدر مُرد. شبی پسر در خواب دید که به او می گویند در فلان جا، صد دینار است، برو آن را بردار، اما بدان که در آن خیر و برکتی نیست.



پسر سراغ پول ها نرفت. دو شب بعد هم همان خواب ها تکرار شد تا آنکه در شب سوم خواب دید که می گویند، در فلان مکان یک درهم است. آن را بردار که پُرخیر و برکت است!پسر صبح از خواب برخاست و همان جایی که خواب دیده بود، رفت و یک درهم را برداشت.



در راه با آن دو ماهی خرید. هنگامی که شکم آنها را پاره کرد، در شکم هر کدام یک دُر یافت. یکی از دُرها را به درگاه سلطان برد و پادشاه که از آن خوشش آمده بود، پول زیادی به پسر داد و گفت: «اگر لنگه دیگر آن را بیاوری، پول بیشتری می گیری.پسر دُر دیگر را نیز به قصر شاه برد و سلطان با دیدن دُر به وعده اش عمل کرد و پسر به برکت احترام به پدرش از ثروتمندترین مردان روزگار شد.

حمیدرضا بازدید : 54 یکشنبه 09 بهمن 1390 نظرات (0)

مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می‌خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می‌کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می‌کنی؟ دختر گفت: می‌خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می‌خرم تا آن را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج می‌شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت: می‌خواهی تو را برسانم؟ دختر گفت: نه، تا قبر مادرم راهی نیست! مرد دیگرنمی‌توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد!

شکسپیر می‌گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می‌آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن!

 

منبع:seemorgh.com

حمیدرضا بازدید : 67 پنجشنبه 06 بهمن 1390 نظرات (0)

      یک بازی اکشن اول شخص تیرانداز که توسط کرایتیک ساخته شده و توسط الکترونیک آرتز منتشر شده است. این بازی در مارس 2011 برای ویندوز مایکروسافت، پلی استیشن 3، و ایکس باکس 360 تولید شده است که البته بازی ارائه شده ما برای کامپیوتر است. بازی کرایسیس 2 بر اساس رمان نوشته شده ریچارد مورگان و پیتر واتس ساخته شد.
مشخصات بازی کرایسیس 2:
سازنده: Crytek
انتشار: Electronic Arts
سری: Crysis
موتور: CryEngine 3
تاریخ ساخت: March 22, 2011
ژانر: اول شخص تیرانداز
قابلیت اجرا: تک نفره و شبکه ای

 

صحنه هایی از این بازی

 

 

حمیدرضا بازدید : 53 چهارشنبه 05 بهمن 1390 نظرات (0)

 

 

شاید تا حالا در مورد فیلم جدایی نادر از سیمین چیز هایی شنیده باشید. این فیلم که کاری از اصغرفرهادی است  نامزد دو جایزه ی اسکار میباشد . البته همانطور که در عکس مشاهده میشود اصغر فرهادی در حال گرفتن جایزه اسکار است. شما میتوانید در سایت زیر مراجعه کرده و اکانتی در ان بسازید و به این فیلم رای دهید

www.imdb.com

همینطور این فیلم موفق به کسب گلدن گلاب (بهترین فیلم خارجی) میباشد.

 

حمیدرضا بازدید : 231 پنجشنبه 22 دی 1390 نظرات (1)

چند محاسبات جالب ریاضی...



1x 8 + 1 = 9
12x 8 + 2 = 98
123x 8 + 3 = 987
1234x 8 + 4 = 9876
12345x 8 + 5 = 98765
123456x 8 + 6 = 987654
1234567x 8 + 7 = 9876543
12345678x 8 + 8 = 98765432
123456789x 8 + 9 = 987654321


1x 9 + 2 = 11
12x 9 + 3 = 111
123x 9 + 4 = 1111
1234x 9 + 5 = 11111
12345x 9 + 6 = 111111
123456x 9 + 7 = 1111111
1234567x 9 + 8 = 11111111
12345678x 9 + 9 = 111111111
123456789x 9 +10= 1111111111


9x 9 + 7 = 88
98x 9 + 6 = 888
987x 9 + 5 = 8888
9876x 9 + 4 = 88888
98765x 9 + 3 = 888888
987654x 9 + 2 = 8888888
9876543x 9 + 1 = 88888888
98765432x 9 + 0 = 888888888


حمیدرضا بازدید : 62 دوشنبه 19 دی 1390 نظرات (0)


اصطلاح شماره 2

Take it on the lamb

معادل فارسي: در رفتن

 


Poor Rich has always had his problems with the police. When he found out that they were after him again, he had to take it on the lamb. In order to avoid being caught and thrown in jail, he was forced to flee in a great hurry.

بيچاره ريچارد هميشه بـا پليس مشکل داشته. وقتي فهميـد که اونا دنبالش هستند، مجبـور شد در بره. براي اينکه گير نفته و تو زندون نيفته مجبور شد به سرعت فرار کنه.

حمیدرضا بازدید : 47 شنبه 17 دی 1390 نظرات (0)

 A piece of cake

معادل فارسی: مثل آب خوردن                                                                                                              
                                             

                                                - I really prepared for that exam. It should be a piece of cake.

- من واقعاً خودم را برای امتحان آماده کرده ام. باید مثل آب خوردن باشد.


 



حمیدرضا بازدید : 67 چهارشنبه 14 دی 1390 نظرات (0)



روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت .
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ."
سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))
مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن

حمیدرضا بازدید : 58 سه شنبه 13 دی 1390 نظرات (0)


داستان خوشبختی

در روزگار قدیم، پادشاهی زندگی می کرد که در سرزمین خود همه چیز داشت: جاه و مقام، مال و ثروت، تاج و تخت و همسر و فرزندان. تنها چیزی که نداشت خوشبختی بود و با این که پادشاه کشور بزرگی بود به هیچ وجه احساس خوشبختی نمی کرد.
پادشاه یکی از روزها تصمیم گرفت مأموران خود را به گوشه و کنار پایتخت بفرستد تا آدم خوشبختی را بیابند و با پرداخت پول، پیراهنش را برای پادشاه بیاورند تا پادشاه آن را بپوشد و احساس خوشبختی کند.
فرستادگان پادشاه همه جا را جستجو کردند و به هرکسی که رسیدند، از او پرسیدند:« آیا تو احساس خوشبختی می کنی؟»
جواب آنها « نه» بود، چون هیچ احساس خوشبختی نمی کرد.
نزدیک غروب وقتی مأموران به کاخ بر می گشتند، پیرمرد هیزم شکنی را دیدند که داشت غروب آفتاب را تماشا می کرد و لبخند می زد.
مأموران جلو رفتند و گفتند:« پیرمرد، تو که لبخند می زنی، آیا آدم خوشبختی هستی؟»
پیرمرد با هیجان و شعف گفت: « البته که من آدم خوشبختی هستم.»
فرستادگان پادشاه به او گفتند: « پس با ما بیا تا تو را به کاخ پادشاه ببریم.»
پیرمرد بلند شد و همراه آنها به راه افتاد. وقتی به کاخ رسیدند، پیرمرد بیرون در منتظر ماند تا پادشاه به او اجازه ورود بدهد.
فرستادگان پادشاه داخل کاخ رفتند و ماجرا را برایش بازگو کردند.
پادشاه از این که بالاخره آدم خوشبختی پیدا شده تا او بتواند پیراهنش را بپوشد، بسیار خوشحال شد. پس رو به مأموران کرد و گفت:« چرا معطل هستید؟ زود بروید و پیراهن آن پیرمرد را بیاورید تا برتن کنم.»
مأموران قدری سکوت کردند و بعد گفتند: « قربان، آخر این پیرمرد هیزم شکن آن قدر فقیر است که پیراهنی برتن ندارد!! »

حمیدرضا بازدید : 106 سه شنبه 13 دی 1390 نظرات (1)


زنى حسود!

روزی و روزگاری درسرزمینی، زنى بود بسیار حسود، همسایه اى داشت به نام خواجه سلمان که مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشک مى برد و مى کوشید که اندکى از نعمت هاى آن مرد شریف را کم کند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى کارى از پیش نمى برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى تصمیم گرفت، که خواجه را مسموم کند: حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى که خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است. خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد که خسته و مانده و گرسنه بودند. خواجه را بر آن دو، شفقت آمد. نان وحلوا را بدیشان داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فى الحال(در جا) مردند. خبر به حاکم شهر رسید، و خواجه را دستگیر کرد، هنگامى که از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاکم کسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر کردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز کرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد که آن دو تن، یکى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع پس از یکى دو روز مرد. آرى خودم کردم که لعنت بر خودم باد. این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود کند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش کرد؛ تا زنده بود، پیوسته در عذاب بود و سرانجام جان خود را در راه حسد از دست داد و در جهان دیگر به آتش غضب الهى خواهد سوخت.

حمیدرضا بازدید : 81 دوشنبه 12 دی 1390 نظرات (0)


روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا میاد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای که چه قدر اینجا گرمه !!!

حمیدرضا بازدید : 54 یکشنبه 11 دی 1390 نظرات (0)

خنده داره یا تاسف آور؟!! 

چقدر خنـده داره که... یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست ولی 90 دقیقه بازی فوتبال مثل باد میگذره چقدر خنده داره که... صد هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی با همون پول میریم خرید، مبلغ ناچیزیه... چقدر خنده داره که... یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یکساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره

حمیدرضا بازدید : 42 جمعه 09 دی 1390 نظرات (3)

معادله 1: از قدیم گفته اند وقت طلاست، به عبارت دیگر: زمان = پول
معادله 2: همین طور گفته اند توانا بود هرکه دانا بود، یعنی: توان = علم
می دانید که:
زمان / کار = توان
با جایگذاری معادله 1 و 2 در معادله سوم به این معادله می رسیم:
پول / کار = علم
که می توانیم آن را به این صورت بازنویسی کنیم:
علم/ کار = پول
بنابراین:
Lim (پول) = ∞
0→ علم
یعنی هرچه علم و سوادت کم تر باشد درآمدت بیشتر است، و این هیچ ربطی به مقدار کار انجام شده ندارد !

حمیدرضا بازدید : 47 جمعه 09 دی 1390 نظرات (0)


آقای ایرانسل !
نوکرتم !
داداش !
من تو مسابقه شرکت نمی کنم!
به جون مامانم adsl دارم!
صبح به صبح، ساعت ٧ منو با اس ام اس فروش ویژه بیدار نکن.
شارژ جایزه بخوره تو سرت 1000000تومان شارژ کنم 100تومن بدی!
موبایل بانک نمیخوام!
اینقدر واسه هر چی تبریک نگو!
نکن برادر من !
‌نکن پدر من !
نکن لعنتی !
من تا حالا از شما پیشواز گرفتم؟
بابام گرفته؟
داییم گرفته؟؟؟؟کی گرفته؟؟
چی میخوای از جوووون من لعنتی ؟

حمیدرضا بازدید : 43 جمعه 09 دی 1390 نظرات (0)

هیچ وقت نگو رسیدم ته خط....

"اگر هم احساس کردی رسیدی ته خط"....

یادت بیار که معلم کلاس اولت گفت:نقطه سر خط..

حمیدرضا بازدید : 70 جمعه 09 دی 1390 نظرات (0)


آرامش چیست ؟

نگاه به گذشته و شکر خدا

نگاه به آینده و اعتماد به خدا

نگاه به اطراف و جستجوی خدا

نگاه به درون و دیدن خدا

لحظه هایت سر شار از بوی خدا . . .

حمیدرضا بازدید : 54 چهارشنبه 07 دی 1390 نظرات (0)

اگر چه ورزش باستانی از زمان اوج شهرت و اعتبارش در قرن نوزدهم تاکنون دوران پر نشیب و فرازی را پشت سر گذارده است اما در حال برگشت دوباره به صحنه زندگی ایرانیان است. اغلب مردم دوست دارند که مراسم و سنت های قدیمی و تاریخی دوباره احیاء شوند.


ورزش باستانی زورخانه ای، برای ورزشکاران باستانی تنها وسیله ای برای دست یافتن به اندامی مناسب و سلامتی نیست، بلکه وسیله ای برای ارتباط معنوی با خداست.
زورخانه، که مکان ورزشی باستانی مقدس ایرانیان و جایگاه زور و قدرت است، عنوان محلی تاریخی است که در آن کشتی گیران ایرانی تحت تعلیم و تعلم قرار می گیرند. این ورزش در نگاه اول شبیه حرکات نامتعارف بدن سازی و آئروبیک به نظر می رسد. اما حرکات باستانی کاران، ترکیبی از حرکات چرخشی دراویش همراه با ضربات آهنگین و وزنه های چوبی سنگینی است که آن را در داخل گود چرخانده و به هوا پرتاب می کنند.
در یکی از زورخانه های شمال تهران با ورزشکاری برخورد کردم که می گفت این ورزش برای ما بسیار مقدس است. او که شلوار گلدوزی شده ی سنتی و پیراهن تیم بایرن مونیخ آلمان را به تن داشت می گفت که این ورزش ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک می کند. او می گفت: برای این که بتوانی وارد گود هشت گوشه ی زورخانه که درست در نقطه ی مرکزی زورخانه واقع شده بشوی باید یک سری مراسم مشترک را به اتفاق دیگر ورزشکاران انجام دهی. به اعتقاد او این ورزش باستانی و این زورخانه است که نیروی کشتی گیران ایرانی و رشته کشتی را تامین میکند و در واقع کشتی ایران هر چه دارد از همین ورزش زورخانه ای است.
با وجودی که رشته ی ورزشی کشتی، یکی از ورزشهایی است که از جایگاه بین المللی برخوردار است اما در مقایسه با ورزش باستانی رشته ای خسته کننده و کسل کننده است.
تصاویری از رهبران اسلامی و پهلوانان اسطوره ای پیش از اسلام و نیز عکس های قدیمی از قهرمانان مبارز، دیوارهای زورخانه را پوشانده و تزیین کرده است. فردی هم طبل می زند و با لحن آهنگینی اشعاری را که قرن ها قبل سروده شده است، می خواند.
یکی از ورزشکاران باستانی کار می گوید؛ جوانان شیفته ی فوتبال در ایران به راحتی به سمت مراسم و ورزش های باستانی گرایش پیدا نمی کنند. اما تماشاگر دیگری اظهار می دارد؛ اگر چه ورزش باستانی از زمان اوج شهرت و اعتبارش در قرن نوزدهم تاکنون دوران پر نشیب و فرازی را پشت سر گذارده است اما در حال برگشت دوباره به صحنه زندگی ایرانیان است. اغلب مردم دوست دارند که مراسم و سنت های قدیمی و تاریخی دوباره احیاء شوند.

جسم و روح
در زورخانه، پسران جوان، دوش به دوش پدرانشان که همچنان در سن 70 سالگی تنومند به نظر می رسیدند، وزنه ها را که وزن هر کدام تا 15 کیلوگرم هم می رسید به سمت بالای سرشان کشیده و به کمک بازوان ستبرشان با چالاکی خاصی در هوا می چرخاندند. هواخواهان این ورزش اظهار می دارند که تمرینات ورزش باستانی با تمرینات رشته های ورزشی دیگر کشورها متفاوت است چراکه در انجام تمرینات ورزش باستانی ورزشکار بیشتر به دنبال خلوص نیت و درستکاری و مبدل شدن به یک انسان خوب علاوه بر داشتن قدرت بدنی است. قهرمان مدال طلای المپیک- حسین رضا زاده- پهلوان نامی ایرانی یکی از بزرگترین افتخارات ایران است چرا که او هم چنین صفاتی را با خود همراه دارد.
در زورخانه همچنین شاهد تعامل اجتماعی افراد با یکدیگریم که به هنگام جمع شدن آنان برای صرف چای و گفتگو با یکدیگر اتفاق می افتد.
از آنجا که، مذهب رسمی و غالب ایران مذهب شیعه است، حضور روحانیون شیعه حتی در زورخانه هم خودنمایی می نماید. یک روحانی با عمامه ی سیاه رنگ، مهمان ویژه جلسه ی تمرینات ورزشی یکی از ده ها زورخانه ی مستقر در شهر تهران بود که دو ساعت تمرین ورزشی با پیشنمازی او به پایان رسید.
در زور خانه اغلب اوقات هیچ اثری از تماس بدنی دو ورزشکار با هم دیده نمی شود اما گاهی اوقات، تمرینات در قالب مشابه کشتی در گود انجام می گیرد.
مصطفی تاجیک 77 ساله که در مسابقات المپیک 1960 رم حضور داشته هنوز هفته ای دو بار به تمرین در زورخانه می پردازد. او اظهار می دارد که زورخانه تنها باشگاه ورزشی ایرانیان در قدیم بوده است و ورزش باستانی از اهمیت کلیدی در میان رشته های ورزشی ایرانیان برخوردار بوده است.
در دیوار پشت سر او عکسی سیاه سفید از او که جوانی تنومند است را می بینیم که در حال رقابت کشتی با حریف است. او اظهار می دارد که ما در میان کشتی گیرانمان، افراد با استعداد و قدرتمند داریم که امیدوارم با استمداد از فرهنگ پهلوانی زورخانه، در المپیک پکن موفقیت بیافرینند.
آری تمامی چیزی که از زورخانه و ورزش سنتی و تاریخی باستانی فهمیدم این بود که این ورزش با فرهنگ کشتی گیران ایرانی گره خورده و تقریباً کمتر کشتی گیری را می بینی که در زورخانه حضور نیافته و یا به باورهای آن باور نداشته باشد. به عبارت دیگر کشتی گیران ایرانی را ورزش کاران جسم و روح یافتم که این روحیه ی خود را مرهون روحیه ی زورخانه ای می دانستند و دیگر هیچ.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 14
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 51
  • بازدید کلی : 7,576